زنی در فامیل که شوهرش در اواخر عمر خود ، بیمار روانی شده بود، به مادرم می گفته : << خوش به حالت که شوهرت مرد .شوهر مردن هم شانس میخواهد>>.
مادرم خدایش بیامرزد :میگفت : (شوهرش همچون موم بوده تو دستاش، همه در آمدش را تحویل ایشون میداده، تا اینکه بعد از بسیار فعال بودن، عضو مغزش معیوب میشه و کنار خونه می افته و بهش بدبین میشه و هر روز به فرزندان شان میگفته:<< مادرتان مرا کتک می زند،وقتی اعتراض می کنم کجا میری؟>>)..
مادر عزیزم می گفتند: زندگی من با او هیچ شباهتی نداشت .همسر من هم هیچ مشابهت با همسر او نداشت.
به نظرم، مادرم یگانه بود و آنقدر حیا داشت که از لحن کلام او بدش بیاید.
مادرم در زمان حیات خود به من فرمودند:<< بعد از رفتن من ازین دنیا ، مبادا او را محرم راز خود بدانی ،حتی اگر مستاصل شوی ،چرا که او خیر تورا نخواهد خواست>>.
حالاااااا ایشان هر از چند گاه، به من زنگ می زند <<خوبی؟>>جوابش می دهم :<<به لطف خدا ،خوبم ،ملالی نیست>>.
ما را به خیر، شما را به سلامت
خدا مادرتون بیامورزه حرف راست زدن.
حالا توی خونه مابرعکسه
من همش به مادرم هشدار میدم که مادر من درسته فلانی رازهاش به تو میگه. اما تو از زندگیت چیزی بهش نگو.
تو به اون ضربه نمیزنی. اما اون میزنه.
یک کلام مادرم بهش گفت فلانی بهم زنگ نمیزنه، هربار مامانم بهش زنگ میزنه یا اون به ما زنگ میزنه، به مامانم میگه، فلانی (همون که به مامان زنگ نمیزنه) من رو بیشتر دوست داره یا تو رو؟
معلومه من رو دوست داره، عاشق منه :-\
از یه جمله کوچیک، اینجور برای شکستن روحیه مادرم استفاده می کنه..
حالا فکر کن، رازش رو مامانم بهش می گفت.
بله مادرم را شوکه کرده بود با خرفش«شوهر مُردن شانس می خواد»اونم مردی که همه عمر بندگی اش را کرده بود.
کاملا مشخصه مرحوم مادرتون بسیار جلوتر از زمان خودشون بودن و شخصی چون شما رو تربیت کردن
چه حرف بجایی ....
روحشون در آرامش
شما هم بهترین روش رو در پیش گرفتید گاهی دردل با آدم اشتباه بزرگترین ضربه رو به آدم میزنه
از لطف شما ممنون
خدا مادر محترمتون رو رحمت کنه
مشخصا انسان بسیار وارسته ای بودن
خدا پدر شما واموات جمع مون را قرین رحمت خویش سازد
مادرها حتی برای بعد از خود هم نگران بچههاشون هستن.
درست گفتن، باید با همین امتحانات کوچک آدمها رو شناخت و احتیاط کرد. ولی من آدم محتاطی نیستم.
آری،احتیاط شرط عقل است.