پنج سانتیمتر برف زمین ها را سفید پوش کرده است.از ساعت چهار صبح که تصادفا از پنجره بیرون را تماشا کردم و متوجه بارش برف در شب گذشته شدم،هی وسوسه شدم برم تو برفا.کاش برهنگان را برف آزار ندهد.شرمندگی برای اونا که نتوانستند برهنگان را در برابر برف و باران و سرما تجهیز کنند .مردی را می بینم که بدون کاپشن مناسب و کلاه ،داره طول خیابان را طی می کند ،برود ایستگاه اتوبوس .تاسف از ناتوانی برای رساندن کاپشن و کلا ه به او.
تو برفا یه دختر کوچولوی مدرسه ای حین سوار شدن به سرویس مدرسه اش لیز خورد و افتاد زمین.صدای گریه اش تا این بالا طبقه چهار می رسد.یه اتوموبیل با سرعت رد شد و برفای آب شده را پاشید به دختری که در ایستگاه اتوبوس وایستاده و فریادش را در آورد.هنوز پرنده ای نمی بینم در حال پرواز باشه.شاخه یه درخت زیر بار سنگین برف شکسته شده افتاده تو پیاده رو.نگهبان مجتمع مسکونی روبرویی را می بینم داره برفا را پارو می کنه تا جاده ورودی به مجتمع مسکونی شان همواره شود.