نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

سال 58زمستان تو تیم بهداشت و درمان به روستاهای پشت کوه که دسترسی به پزشک نداشتند اعزام شدیم از طرف جهاد سازندگی(واحد بهداشت و درمان)به اتافاق خانم دکتر منیژه گرایش نژاد و خانم عزت  نیک روش(کارشناس آزمایشگاه)و آقای محمد اسماعیلی(کردان داروخانه)و دکتر ...پزشک عمومی که الان جراح فوق تخصص ریه است.

اسامی بیماران را من می نوشتم یکی یکی دختر بس.همین بس.طلا بس.خدا بس/تعجب کرده بودم ازین پسوند نام دختران.

و نام های پسران و مردان  : ؛ خدا داد، علیداد، خدایار، علییار ،الله داد ،اللهیار ،خدا مراد،علیمراد؟!

به خود جرات دادم و از علل نام گذاری ها سوآل کردم.

گفتند درین منطقه فرزند دختر چنان نامگذاری شده یعنی برای ما بس است دختر حتی اگر طلا باشد خدایا بس.وپسران به خدا و علی و الله سپرده می شوند که زنده بماند با نامی که گذاشتهه شده.

و این در حالی بود که در منطقه و محل زندگی مادرم دختران عزت شوکت نرگس صاحب شاه بیگم ماه بیگم خورشید ستاره ثریا سهیلا زهره مژده  مژده مژگان تاج سادات زرین تاج تاج بیگم اعظم اکرم ایران پوران عصمت  طلعت عفت طاهره طیبه زکیه جمیله جلیله شهربانو گلابتون صدیقه فاطمه

نظرات 3 + ارسال نظر
Fall50 چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 23:35

جالب بود .رضوان جان پسوند بس فکر می کنم مربوط به طایفه ای یا شهری از قوم لر باشد ولی درمورداسامی منطقه مادرتان کا ش می گفتید کجاست البته اسامی باز به قوم لر می خورد لر بختیاری؟

جیم چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 20:25

چه خاطره جالبی

سمیرا چهارشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1403 ساعت 12:29

سلام بانو جان یه جور ریاکاری قدیمی، اگه بحث خدا دادن باشه، دختر رو هم خدا داده، اگه طلاست چرا بسه؟ بازم خداست که خداییت میکنه، راستش من خودمم که نگاه می کنم خیلی ناخالصی دارم

سمیرا جان!گران ترین پارچه ها را برای هفت روی دامن پر چین روی هم برای زنان و دختران شان میخرند زری و منجوق دوزی .و پسران شان کمترین بالاپوش و کفش.تظاهر می کنند به بی مهر بودن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد