خسارت قطع برق
دیر بیدار شدم ۷:۴۵.خدا را شکر که بیدار شدم وگرنه در خواب سکته کرده بودم.خود را گم شده می دیدم.وحشت وجودم را تسخیر کرده بود.دیشب خانه پسرم نزد دوتا نوه بودیم.خیلی سروصدا دارند.خونه ساکت نبود.ماشا الله به این خواهر و برادر که معنای سکوت را نمی دانند.پدرشان ،(پسرم) خسته از کار برگشته بود.بالش رو گوشاش گذاشته بود شاید خستگی از تن اش به در شود.خدا را شکر عروس خانم معترض نبود و مشغول تهیه شام (قیمه بادمجان) بود.خدا خیرش دهد با روحیه خوب تاب می آورد.گفته بودم معافم کنند از مهمانی رفتن ولی نوه ها در سفر به مشهد عادت کرده اند به پدر بزرگ شان و خواهش و تمنا کردند تنها نمانیم و نزد شان برویم.به لطف خدا لحظات خوبی داشتیم .
روز و روزگار بر شما شاد و موفق
استاد، خواب خوبه دیگه
بچه‌ها واقعا شور و حال خونه هستن. خدا حفظشون کنه.
داداش داره غر میزنه، واقعا تحمل سر و صدا سخته
گیل پیشی جان!
خواب بعد نماز صبح کابوسی به همراه داشت.خواب میدیدم از بلندی به پایین گام بر میدارم مثلا کوه نوردی مستقیم ازقله به دامنه و با وحشت در خط مستقیم.
بچه های پر تک و تقلا خودشان خسته میشن و بعد دیگه نمیشه نق نق شون را ارام کرد.ولی زندگی در عصر رونق دنیای محازی اینجور شده اند بچه ها
نمی دانم چرا نسل جدید اینقدر پرسرو صدا هستند و تا دیر وقت بیدارند
شاید سرگرم شدن والدین با شبکه مجازی باشد.
الحمدالله که بخیر گذشته
من خودم هم دیگه تحمل شلوغی رو ندارم 
خدا نوه هارو حفظ کنه ان شاءالله 
خیلی برام سخته تاب آوردن .ولی خب از طرفی عشق به نوه مانع بیان است.
با درود
من عادت دارم ساعت ده شب بخوابم
نوه و دختر عادت دارند تازه ساعت ده و نیم بیایند
و تا ساعت دوازده بزور می خوابد
همه اش در حال دویدن هم هست
صبح من ساعت هشت معمولا بیدارم
ولی نوه تا ده می خوابد
نه صبحانه می خورد نه ناهار
همه اش می گه باهام بازی کنید
بیرون هم نمی آید
خواب باید بین ساعت ده باشد تا حداقل 2 و 4 و 6
مهمانی رفتن دختر جان به سلامت پدرش ضربه می زند .کاش بچه ها بفهمند.