نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

روز های این هفته شنبه و یک شنبه متفاوت بودند از دوشنبه (بیماری همسر)و سه شنبه(خاکسپاری زن عموی همسر) چهارشنبه و پنج شنبه اش هم بسیار متفاوت تر از هر چهار روزقبل.

باورم نمی شد اینقدر نوسان را تجربه کنم.

من امروز را به ذکر خواهم گذراند.شاید حال بهتری پیدا کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
گیل‌پیشی جمعه 9 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 19:41 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام استاد نازنینم. خوبید؟
اوضاع روبه راه شده؟
مشکل کیسه صفرای همسر حل نشده هنوز؟
روح زن‌عمو شاد باشه.
کاش چند روزی برید مسافرت

سلام گیل پیشی جانم
همسر تعادی دارو باید مصرف کنه تا مشکل 1و2و3 حل شود حالا سرماخورده و فشارش بالا میره و من ترسیده ام.

سمیرا پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 07:59

من به این نتیجه رسیدم هر چقدر بتونیم سهل گیرتر باشیم توی زندگی، برای همه مون بهتره. ولی مثلا من خودم هم یه سختگیری های اعصاب خوردکنی دارم که توی شرایط برای خودم آشکار شدن. باور کنید روی خودم خیلی کار کردم ولی باز هم خیلی جای کار دارم. میخوام بگم کاشکی می تونستیم زندگی رو راحتتر بگیریم. خدا قوت و شادی بهتون ببقشه

جالبه که نوه ام می گفت شما بخواب تا من لالایی بگم کتاب قصه بخونم برات و ناگهان خستگی ام به در شد.وگرنه آمادگی نداشتم روزی که غمگینم مهمان هم داشته باشم.مقررات سختگیرانه و بی گذشت همسر جاهایی برای خانواده مون مفیده.ولی احساس بدی پیدا می کنم.
آقا بالا سر نخواستیم

سمیرا پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 06:26

سلام وقتتون بخیر دیروز روز خوبی بود ان شاءالله بیش باد

سمیرا جان سلام
دیروز همسر از من دلجویی می کرد که در بیماری و مراسم تدفین علیرغم حساس بودنم شرکت کردم ولی سختگیری اش را در مورد پذیرایی از مهمان ها(عروس و نوه ها و پسرم) پاک نکرد.
هرجا سهم خودش باشد نسبت به من گذشت دارد ولی مقررات مهمان داری و شرکت در مراسم اش سختگیرانه و بی گذشت است.(ملاحظه ام را نمی کند).

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد