نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

شنبه ای از ماه اخر سال

هفته ای که گذشت از صبح شنبه تا عصر جمعه حوادثی بر من گذشت عحیب.

دم دستم دفتری گذاشته بودم و می نوشتم

شنبه رفتن به خانه پسرم تا به چشم خود نوه را که بیمار شده بود ببینم.همان روز ویزیت پزشک متخصص خون.

یکشنبه هم از ظهر رفتم منزل نوه و تا بعد از افطار بودیم که عروس خانم هم بیمار شده بود ببینم و مهمان شان در افطار بودیم.کمی قدم زدم در هوای سرد ان روز و از خدا کمک خواستم.

دوشنبه هم که ویزیت پزشک دیابت داشتم و کارهای بانکی و تلفن برادر بزرگم سر اذان ظهر که طبق قرار قبلی ...

سه شنبه هم که برادر بزرگ و همسرشان بعد از ظهر تا غروب منزل ما بودند.و

اما چهارشنبه دنبال دفتر پیش خوان برای احراز هویت و عصر منزل نوه ها .

و پنج شنبه که برای خرید رفتیم هایپر مارکت شهرداری و عصر دوباره نوه زنگ زد امروز هم بیایید خانه ما و چشم تون روز بد نبیند ساعت ده شب که برگشتیم به خانه مان خبرمان کردند پسرم در فوتبال دچار حادثه شده و با امپولانس برده اند بیمارستان.به بیمارستان اورژانس مراجعه کردم و تا ساعت ۴ صبح مشغول معاینات و سی تی اسکن و گرافی سینه

 و جمعه میزبانی  پسر ترخیص شده ام از بیمارستان بودیم با بچه هایش که امده بودند عیادت اون

نظرات 2 + ارسال نظر
یاس صبور یکشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1403 ساعت 01:35

خداقوت....

ممنون مهربون

مانی شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1403 ساعت 23:37

سلام رضوان جان
امیدوارم پسر جان کاملا خوب باشند.

سلام مانی جان.من نیز امیدوارم خوب باشد.به خودش فرصت نمی دهد و روزه گرفتن را از سر گرفته،در حالی که سر گیجه را هنوز دارد.خدا یارما بوده. ممنون از محبت شما و آرزوی خوب تان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد