نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

دختری حوان و زیبا به همسری پزشک جوان روستایی در آمد

اشرف به صدیقه دوست و همکلاسش گفته بود:« عباس درسته  که یه پسر روستاییه،؛ ولی پسر خیلی خوبیه. با پدر ومادرت صحبت کن اگر موافقند به نیابت از مادرش، بیام خواستگاری مرضیه .هر چه باشه پزشکی خونده».

و بدین ترتیب بود که مرضیه به همسری عباس در آمد،در همان سال که تنها بازمانده تصادف تیم پزشکی جهاد به روستاهای صعب العبور بود.

واکنون پسر متولد سال ۶۰ شان هم ،پا جای پای پدر گذاشته و پزشک شده.. وبهتر از آن .نوه مرضیه هم دانشجوی پزشکیست.اما چه بر سر عباس آمد که جز اتاق عمل بیمارستان دولتی جایی دیگر پیدایش نبود؟مگر تفاوت تحصیلات و وضعیت اقتصادی شأن اهمیتی داشت.

نظرات 6 + ارسال نظر
ماری یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 16:22

در ازدواج های نسل قبل رضایت و خوشحالی زوجین مشخص نیست چون به هر حال طلاقی در کار نبوده. ولی چه بهتر که هر کسی با شبیه خودش ازدواج کنه تا احتمال آرامش و رضایت بالاتری داشته باشه

موافقم

حکیم بانو چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 13:39

خدا این نخبگان را برای مردم حفظ کند.

الهی امین

اعظم46 سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 23:48

نچاق جان به نظرم زنده ماندن عباس در تصادف در انقلاب روحی او موثر بوده لذا بیشتر به فکر آخرت ست تا دنیا
عباس خودش را وقف محرومان در بیمارستان دولتی کرده یا شاید با خدا معامله ای کرده
در هر صورت خدا طول عمر با عزت توام با سلامتی نصیبشون کنه خدا تعداد این افراد را زیاد کنه

وقتی قرار شد مادر همسرم عمل روده بزرگ،(برداشتن قسمت انتهایی:) با کمترین زمان(کوتاهترین زمان)شوند،ایشان به عنوان خبره ترین معرفی شدند.

سلام سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 23:14

مم هم گیج شدم‌
یک متن شبیه کامنت اعظم ۴۶ نوشته بودم
ولی حذفش کردم

ببخشید که در حالت هیجان زدگی نوشته بودمش.فقط برای آنکه دکتر بی ادعا ولی خبره را معرفی کرده باشم.

اعظم46 سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 14:52

متن را دوبار خوندم یه قسمتی رو نفهمیدم

در همان سال که تنها بازمانده تصادف تیم پزشکی جهاد به روستاهای صعب العبور بود.
کی تصادف کرد؟. کی تنها بازمانده ست؟

اما چه بر سر عباس آمد که جز اتاق عمل بیمارستان دولتی جایی دیگر پیدایش نبود

برداشتم این بود که عباس در تصادف فوت کرده

لطفا منو از سرگردونی دربیارید

عباس اکنون ۶۸ ساله و فوق تخصص جراحیست.
.فرزند و نوه اش هم پزشک اند.چه شد که جز در اتاق عمل جایی دیگر نیست؟آیا تفاوت طبقاتی؟.اعظم جان نمی دانم چه بر سر عباس آمده که در سکوت به کار خود ادامه می دهد.او پزشک نمونه ای است. آیا خوشحال نیست ؟ولی چرا؟آیا چون ازدواجش با دختری ثروتمند و زیبا بوده باعث شده...؟یا...؟

گیل‌پیشی سه‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1403 ساعت 12:27 http://Www.temmuz.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد