نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

بی خبری خوش خبریست.

به دختر خاله جان زنگ زدم که غایب روز مهمانی پنج شنبه بود گفت به دلیل پاره ای کسالت ها(عمل جراحی فتق نافی )که داشته،نیامده

از صبح پنج شنبه گذشته تا امروز هم نوه جان هایم را ندیده ام.طفلکی ها  دوست داشتنی ها  ،نازنین ها ،که ندیدن شان باعث دلتنگی ام می شود.

کاش نزدیکتر بودیم به همدیگر.

امروز تا ساعت نه و نیم آزمایشگاه بودم و دوباره باید فردا صبح به آزمایشگاه دیگر ی بروم.چون اینا آزمایش هموگلوبین A2 را انجام نمی دادند تا معلوم شود تالاسمی موجود است یا نه.



نظرات 2 + ارسال نظر
khatoon دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 21:03 https://memories-engineer.blogsky.com/

نوه ها تو شهر خودتون نیستند؟
هنوز نوه ندارم نمی تونم حستون رو درک کنم

البته هستند در دو قدمی ما ولی مرتب بین خونه والدین عروس خانوم و باغشان ، در تردد هستند.

سلام دوشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1403 ساعت 16:55

با درود
روز قبل از شهرستان به منزل زنگ زدم
گوشی را نوه تقریبا سه ساله برداشت
گفتم سلام شما کی هستی
اسمش را گفت
گفتم من کی هستم
گفت بابایی
گفتم کجام ؟
گفت شمال
گفتم مامانت کجا است
گفت جلسه داره
یعنی دقیقا به تمام موضوعات مشرف هست
دلم برایش تنگ شده ساعت سه صبح راه افتادم هفت صبح رسیدم
ولی رفته بودند

موضوع عشق پدر بزرگ ،مادر بزرگا هستند این نوه ها.خدای من!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد