نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

ارتباط اموات با زنده ها جالب بود

دیروز از ساعت یازده تا ساعت دو بعد از ظهر خونه خانم مطلقه فامیل بودم تا به او فوت  برادرش را(در اثر سَ.رَ طا نِ پانکراس ) تسلیت بگویم .

این زن از منطقه حاشیه شهر انتخاب شد به همسری پسر مشکل دار فامیل در آمد و در مرکز شهر اسکان داده شد.ظاهرا با شوهرش رابطه خوبی داشت ولی بعد از فوت مادر شوهرش ،همسرش از او خواست توافق کند دارایی شان را نصف کنند و از هم جدا شوند و سرنوشت تک فرزندشان (پسرشان)را به انتخاب خودش واگذار کنند

دیشب خواب خوبی دیدم.خواب مادر شوهرش را که گریه می کرد و می گفت میخوام زنده بمانم.ذکر خیر مادرش شده بود.از من با چای و شیرینی و آجیل پذیرایی کرده بود.

دیروز به من خوش گذشت در کنار او

یه دفتر به من نشان داد که با خط نه چندان خوانا ی خودش نوشته بود (شکر خدای باریتعالی برای داشتن خانه و ماشین و پسرم و...)تکرار تا آخر صفحه

دفتر جای خالی نداشت.


خانه اش رهن ۳۵۰ و کرایه پنج میلیون تومان ویلایی و مستقل .

صاحب خانه اش یه خانم دکتر ۶۵ ساله که دوست داشت اینجا راحت زندگی کند.

خودش دستیار دندان پزشک (که هر روز عصر.با دوچرخه می رفت سرکار)

پسرش ورزشکار باشگاهی در رشته ...

خودش متولد ۵۸ بود و پسرش ۲۴ ساله .

شوهر سابقش ازدواج کرده و فرزند پسر دو ساله دارد.

خیلی با نمک بود و والیبال بازی می کرد هر روز صبح در باشگاه شهر به طور رایگان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد