امروز قرار بود سفر کنم از ساعت پنج صبح که کنسل شد از ساعت ۶و ده(۱۰)دقیقه رفتم به قدم زدن و تا پنحاه دقیقه ۴۰۰۰گام .
این هفته که احساس کردم تب دارم سه روز بود خونه مونده بودم.عکس و فیلم گرفتم از معمولی ترین صخنه های زیبایی که در اطرافم بود و دقت نکرده بودم.
از دیروز و پریروزم بگم که نوه زیبای کوچولو منو به اوج شادی رسانید
بقول مادرم فرزند بادومه نوه مغز بادوم
نوه ها نازند.خدا مادرتان را حفظ فرماید
عاشق جوابتون به پسرتون شدم
کاش مادرم اینطوری نوه ی یتیمش رو دوست داشت......
کاش می شد عاشق بود،گیر مادر کجاست؟
چقدر اینجا پر از حس خوبه
فکر میکنم نوه داشتن یکی از زیباترین حس های دنیاست
لابلای کلماتتون آرامش را حس میکنم
نظر لطف شماست.نوه داشتن برای من شیرین تر از مادر شدن هم هست.در جواب پسرم که سوآل کرد از من بیشتر دوستش داری پاسخ دادم انگار فدایی تو بودم که حلقه واسط رسیدن به این باشی.این یه چیز دیگه است اصلا این هدف بوده نه تو.
چه خوب که رفتین قدم زدین . من چون سحرخیز نیستم منتظرم پاییز بیاد و پیاده رویامو استارت بزنم
از حالا برای پاییز برنامه می ریزی؟ شعار بده (چو فردا شود فکر فردا کنیم)
سلامت باشید شما ونوه جان
زنده و شاد باشید شما بانوی گل
استاد مهربونم
تو عزیز دلم ایی