نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

یکی از خوف ها

خوف صفحه سفید همانند خوف بچه  از لباس سفید پرستار است.با صفحه سفید وبلاگم مواجه نشوی انشا الله.

خودمان هم باید کلمات در هم برهم بر صفحه بینگاریم تا سفید نباشد و بعد نوشتن را آغاز کنیم.

بنویسیم چه دغدغه هایی داریم.کجاها رفته ایم.چه کارها کرده ایم چه چیزها دیده ایم .تا رمان نوشتن عادت مان شود .نویسنده هری پاتر اصلا کاغذ در اختیار نداشته و بر کاغذ پاره ها می نوشته.دخترکی را می شناسم که کتاب برای خواندن نداشته تا اینکه روزی کشف بزرگی می کند.در خانه ای زندگی می کرده که به پدرش اعتماد شده بوده و کتاب ها و مجلاتی در انبار آن خانه دپو شده بوده که تصادفا دخترک به آنها دست می یابد و خوراک خواندنش فراهم میشه.

نظرات 4 + ارسال نظر
گیل‌پیشی دوشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 19:45 http://Www.temmuz.blogsky.com

سلام استاد عزیزم. خوبید؟
خوشابه حال کسانی که با کتاب مانوس هستن.

سلام عزیزم!خوبی؟خودت را سهمیه خواندن کتاب بده.

khatoon یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 10:37 https://memories-engineer.blogsky.com/

متاسفانه الان دوره کتاب و کتابخوانی تمام شده
اینو از کتابفروشی هایی که تعطیل میشه و تبدیل میشه به ایستگاه شکم میشه کاملا حس کرد

عزیزم الان کتابها شنیدنی شده ،(پادکست ها)

تیلوتیلو یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 09:41 https://meslehichkass.blogsky.com/

همینه
قدم اول
باید بخوایم و شروع کنیم

شما دست به کار چاپ کتاب شوید.

سلام یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 07:34

مسجد و کلی قفسه پر از کتاب
حداقل سه چهار هزار جلد باید باشد
ولی به نظرم محبوس شده است
باید بپرسم می شود
امانت گرفت ؟

درست میگین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد