نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

https://bato.ir/%d8%b3%d8%ad%d8%b1-%d8%af%d9%88%d9%84%d8%aa%d8%b4%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d8%b9%d8%a8%d9%88%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%85%d9%87-%d8%ae%d8%b7-%d9%82%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d8%ac%d9%86%d8%ac%d8%a7/

چه ژیبا!

خواب کسی را ببینی که آشنایی ات اینجا بوده نه حضوری.تصوراتم از بچه های اینجا،برام خواب و رویا ترتیب داده.

بیدار که شدم تعجب کردم در رختخواب ام.چون در خواب مشغول مراقبت کردن از بیمار بودم.بیماری که خجالت کشیده بود به پزشک جراح اش  بی احترامی کرده و می خواست عذر خواهی کنه و من بدون کسب اجازه از دکتر گفته بودم نگران نباش این جور رفتارهای شما مانع حسن انجام وظیفه ما  نمیشه و چون اصرار داشت نه می خوام عذر خواهی کنم به خانم دکتر جراح گفتم ناراحته اجازه میدین بیاد عذر بخواد و خانم دکتر گفتند بگو بیاد‌.

چه روزهای خوبی بود وقتی موضوع صحبت مون با پزشک وهمکاران ،مشکلات بیمار و plan  درمان بود.

خاطرات پرستاری را می نوشتم ،خواندنی بود.تفاوت دید ما با بعضی مردم را.

ویولت فوت شد

من از عمه اقدس الملوک  شنیدم (تو وبلاگش خوندم)که ویولت (نویسنده وبلاگ <من و ام اس>) فوت کرده.

ویولت از سختی هاش در حرکت کردن  در خیابان می نوشت (چون ویلچر داشت)

سومین سه شنبه اردیبهشتی

دیروز پیاده روی نرفتم.غذای خوشمزه (مورد علاقه خودم)را پختم و بعد از تمیز کاری منزل تا توانستم خوابیدم .


یه پیام تبریک برای دوست دوران دبیرستانم  تو گروه واتس آپ مون نوشتم .


نوشتم:    

 واضح است آمدن فاطی به دنیای ما ،حادثه نیکویی بوده ،تولدش بر ما مبارک.


بعد هم نوشتم برای دو دوست دیگر متولد اردیبهشت مان

تولد زیبا رویان ماه اردیبهشت در این جمع مبارک مون باد


فاطی شاد شد و در پاسخم نوشت:

وای جون دلم،چه پیام زیبایی!ممنون رضوان جون!با  این پیام احساسی زیبات،به خودم می بالم گلبانو.


باز برام نوشت :

مرامتو عشق است.


کلمات می توانند آدم ها را زنده کنند و از طرفی می توانند ...

مراقب باشیم کلمات کار برد چند گانه دارند.