تو مهمونی رفته بود یه گوشه و با موبایلش داشت بازی می کرد.دیدم کلافه است.کنارش نشستم .دیدم داره بازی «سماور»می کنه رسیده مرحله ۵۱
دوتا کلمه هم معنی با ا«احمق»را نیافته بود.
والله من نیز نتوانستم کمکش کنم.دختر عموش که این بازی را بلد بود ؛ بهش کمک کرد.
برای من نیز جالب بود.
لغات هم معنی با احمق
پخمه/نادان/کودن/الاغ/زود باور/بیشعور/نفهم/ابله.
والله اگر زمان ما نیز ازین بازی ها بود ؛ شاید دایره لغات مون کم و کسر نداشت.
بیخود نیست در ده سالگی هماورد بزرگتراست در صحبت کردن.
یه امکان به من دادند.گفتند یه مرد افسرده است که درمان دارویی لازم ندارد ولی مرتب دارو میخوره.راضی اش کن خوبه .دیگه دارو نخوره.پزشکش از من خواست.با مادر پسره صحبت کردم .گفت در دوران حاملگی ام پدرش و برادرش در تصادف اتوموبیل شان فوت(ک ش ته)شده اند زن افسرده و بی حوصله ای بوده ام تا بدین سن رسیده .برنامه داره.نوار سخنرانی گوش میده .پیاده می کنه ولی از خونه بیرون نمیره.
سندرم ایمپاستر، نشانگان دغلکار یا نشانگان خودویرانگری توانمندان[۱] (به انگلیسی: impostor syndrome) یک پدیده روانی است که در آن فرد نخبه نمیتواند اعتبار موفقیتهایش را بپذیرد. در این پدیده فرد تصور میکند برخلاف آنچه شواهد بیرونی که نشان از لیاقت وی برای رسیدنش به موفقیت از روی رقابت و تلاش دارند، او در واقع شایستگی آن موفقیت را ندارد و شخصی فریبکار است. فرد مبتلا به این نشانگان، موفقیت خودش را در نتیجهٔ اقبال، زمانبندی خوب، و یا فریب دیگران فرض میکند و این موضوع که فردی باهوش یا تلاشگر است را بدفهمی دیگران فرض میکند و از نظر روانی از سوی خود نمیپذیرد.
این عبارت برای اولین بار توسط روانشناسان در مقالهای در ۱۹۷۸ عنوان شد و در آن برآورد شد که حدود ۷۰ درصد از انسانها، نشانههایی از این سندرم را در خود دارند. محققان از آن به عنوان مسئلهٔ مؤثر بر زنانی یاد میکنند که علیرغم داشتن جایگاهی برجسته در تحصیل و حرفهٔ خود، پافشاری میکنند که هیچ استعدادی ندارند و هر کسی را که غیرِ این بیندیشد، نادان میپندارند. اما بسیاری از زنان موفق نسبت به اجرای خوب کار خود اضطراب دارند.
دکتر سندی مان، استاد روانشناسی دانشگاه مرکزی لنکشر در بریتانیا، سه ویژگی اصلی سندرم ایمپاستر یا نشانگان خودویرانگری افراد موفق را چنین بیان میکند:[۲]
هانی لنکستر جیمز، روانشناس میگوید: «تجربهٔ داشتن سندروم ایمپاستر مانند این است که در تمام عمر با این ترس و نگرانی زندگی کنیم که دیگران ما را فریبکار بدانند و روزی بفهمند که در حد انتظارات و توقعات آنها نبودهایم»
خواننده محبوب من در یه کلیپ میخونه :
<حرفای قشنگ می زنی ، به دلم داری چنگ می زنی >
براش از اینستاگرام میفرستم.اش
میگه برام:
دل چو رنجد از کسی ،خرسند کردن
مشکل است
شیشه بشکسته را پیوند کردن ،
مشکل است
بازم براش حرفای قشنگ می نویسم:
«اول آشنایی مون، واسه ات یه پروانه بودم
تو چشم مست و عاشقت ،گوهر یک دانه بودم»
می نویسه برام :
«بودم ،بودم ،بال نیست .هستم ،هستم ،باله»
ساعت یازده بود که فرزندم(پسر اول)زنگ زد من و دو فرزندم(پسرش ودخترش)ناهار میاییم منزل شما تا همسرم(عروس اول)کمی به کار های شخصی (نوشتن پایان نامه)بپردازد.به خصوص که امشب مهمان منزل والدین اوییم.
زود و تند و سریع برای ناهار مرغ بیرون گذاشتم از یخچال و عدس پلو نیز هم تا همسر بی غذا نماند(همسر عدس پلو را به مرغ ،ترجیح میدهد بر عکس برادرش که عدس پلو را ساچمه پلو می نامد»).
جای شما خالی استثنائا این دفعه مرغ با مزه تر از دفعات قبل شده بود (شاید چون آبلیمو ، زیره سبز،سیر،فلفل سیاه،زرد چوبه،دارچین،نمک و هویج و پیاز سرخ شده)مرغ را در قابلمه همراهی میکردند .بعد با دختر کوچولوی زیبا(نوه جونی)رفتیم محوطه قدم زدیم.
ازنوه جون(پسر فرزندم)درس علوم پرسیدم(بیاد گذشته های دور)و ایشان مرا غرق شعف کرد که خوب به خاطر سپرده.روز با سرپا ایستادن تا ساعت 5 گذشت .دیگه تاب نداشتم بیدار بمانم(به خصوص که سحر ها بیدار می شوم).خوشبختانه مادر بچه ها احضارشان فرمودند و من ضمن تمیز کردن ریخت و پاش های نوه سه ساله رفتم برای ادامه دادن روز با پیاده روی و...