نچاق

وبلاگ خاطرات

نچاق

وبلاگ خاطرات

روز سه شنبه دوازدهم مهر نوبت دکتر

بعد از دوسال از آنژیو و معایعات هر چند ماه یکبار،رفتم نزد دکتر امیر رضا سجادیه پزشک آنژیو گرافیست  خود.

گفت در محل قلب درد حس می کنی؟گفتم نه.گفت نفس تو سینه ات حبس نمیشه؟گفتم نه.گفت تکرار دستورات .میتونی بری.

سه ساعت ئ نین تو نوبت همین ویزیت کوتاه بودم.ساعت چهار از خونه بیرون رفته بودم و ساعت هشت بر گشته بودم.چقدر خوابم می آمد .دیدم پسرم از تهران رسیده و باباش براش شام پیتزا سفارش داده است.به اتفاق اونا ناپرهیزی کردم و پیتزا را به یاد مامان خوردم و نماز خوندم و خوابیدم.

شهر را در حالت عادی ارزیابی کردم.همه چی آروم به نظر می رسید .


به جای عذر خواهی

عذر بدتر از گناه اینه که من پرتش کردم چون ...

یکی نیست بگه شما چکاره بودی که پرتش کردی؟

پس قبول داری که پرتش کردی

ما از تو توجیه ات را نخواستیم ،اقرار کن که پرتش کردی کافیه

پس وایستا

تنیدن پرده بر بی حیا (کاسه از آش داغ تر)

من نمیگم سعدی میگه :

پرده بر بی حیایی متن

که خود میدرد پرده خویشتن

طرف جسورانه میگه :کردم که کردم،خوب کردم
اون وقت حامی اش اومده میگه :بچگی کرده.منظوری نداشته،شما به دل نگیروحالا هم غرورش اجازه نمیده عذر خواهی کنه.
عجب

نهراسیدن

بیست و سه ساله بودم که

ریاست پرستاری بیمارستان را ،  به من    هبه فرموده بودند.شبی ساعت دوازده در خواب بودم که تلفن خانه پدری زنگ خورد ..دکتر مسئول نوزادان بیمارستان بود.گفت این خانومه کمک بهیار است و در نوزادان تحت مسئولیت من، اگر نوزادی آسیب ببیند،من و  تو مسئولیم .گفته باشم . همین امشب بفرما جا به جا شود .گفتم شما به من امر نکن.گوشی را گذاشتم و خوابیدم.صبح زود رفتم بیمارستان ببینم چی شده .به طوری غیر رسمی زیرگوشم گفتند،چی شده.پا کار دکتر وایستادم و ازش نهراسیدم . تهدید کرد،  شکایت میکند .گفتم خوشحال میشم اقدام کند.

گنده تر از کمک بهیاران،حتی از سایه ام هم هراس داشتند، دست از پا خطا کنند.حالی دکتر کردم مقاومت شان به خاطر حسن مدیریت من است

نه هر که آینه سازد سکندری داند

کار هر بز نیست خرمن کوفتن

ضرب المثل ها و سخنان قصار را بخوان .

البته عاقل را اشاره ای کافیست، بله فقط عاقل را.